معنی نژاد مردم کنگو

لغت نامه دهخدا

مردم نژاد

مردم نژاد. [م َ دُ ن ِ](ص مرکب) از نژاد آدم. آدمیزاد. انسان:
نگه کن که هوش تو بر دست کیست
ز مردم نژاد ار ز دیو و پریست.
فردوسی.
تو گوئی که از روی و از آهن است
نه مردم نژاد است کآهرمن است.
فردوسی.
که هر کس که بر دادگر دشمن است
نه مردم نژاد است کآهرمن است.
فردوسی.
به چیز فراوان بوند این دوشاد
ندانند آمرغ مردم نژاد.
اسدی.
ز ویرانه جائیست وحشی نهاد
به صورت چو مردم نه مردم نژاد
نظامی.


کنگو

کنگو. [ک ُ گ ُ] (اِخ) جمهوری کنگو یا«کنگو برازاویل » یکی از کشورهای آفریقای استوایی است که در سال 1960 م. استقلال یافت و 342000 کیلومتر مربع وسعت و 860000 تن سکنه دارد. پایتخت آن برازاویل و زبان رسمی آنجا فرانسوی است. زراعت قهوه، نیشکر وکتان رواج دارد و معادن آن فراوان است، از آن جمله طلا و الماس و سرب و قلع و نفت حائز اهمیتند. این سرزمین در گذشته جزو مستعمرات فرانسه بود. (از لاروس).

کنگو. [ک ُ گ ُ] (اِخ) جمهوری دمکراتیک کنگو یا «کنگو کینشازا» که در گذشته به نام کنگوی بلژیک شهرت داشت. یکی از کشورهای آفریقای استوایی است و قسمت اعظم حوزه ٔ رود کنگو را شامل می گردد و 2345000 کیلومتر مربع وسعت و 16353000 تن سکنه دارد. پایتخت آن کینشازا و زبان رسمی آنجا فرانسه است. زراعت قهوه و کتان در آن سرزمین رواج دارد و معادن طلا و روی و منگنز و قلع و مخصوصاً اورانیوم و الماس و مس آن خاصه در کاتانگا حائزاهمیت بسزائی است. کنگوی بلژیک به وسیله ٔ لئوپلد دوم تأسیس گردید. این سرزمین تا سال 1960 م. از مستعمرات بلژیک بود و پس از استقلال ماجرای پرسروصدای پاتریس لومومبا نخست وزیر این کشور به وجود آمد و لومومبا به وسیله ٔ رئیس جمهور «ژوزف کازاووبا» از کار بر کنار گردید و سپس در سال 1961 به قتل رسید. موئیز چومبه با تجزیه ٔ قسمت کاتانگا از کشور مدتی در این قسمت حکمروائی کرد ولی در سال 1963 با میانجی گری سازمان ملل این تجزیه طلبی از بین رفت و از سال 1964 تا 1965چومبه در رأس حکومت کنگو قرار گرفت. و سپس به وسیله ٔ کودتای ژنرال موبوتو بر کنار گردید. (از لاروس).

کنگو. [ک ُ گ ُ] (اِخ) رودی است در قاره ٔ آفریقا که از نواحی «دریاچه ٔ بزرگ » سرچشمه می گیرد و «لوآلبا»نامیده می شود. این رود پس از آنکه در مسیر خود قوس بزرگی به وجود می آورد از سمت راست رودهای «اوبانگی » و «سنگها» و از سمت چپ رود «کاسائی » بدان متصل می گردند و «کیزانگائی » و «کینشازا» و «برازاویل » را مشروب می سازد و سپس به اقیانوس اطلس می ریزد. (از لاروس).

فرهنگ فارسی هوشیار

مردم نژاد

انسان آدمی: کسی را که بر دست و پا آهن است نه مردم نژاد است کاهر منست. (شا. )

فرهنگ عمید

مردم نژاد

از نژاد آدمی، انسان،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

نژاد مردم کنگو

1435

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری